9/30/2004

و آفتابي ديگر....




shamlou Posted by Hello
.به راستي كه شاملوي بزرگ را نمي توان شاعر زمان و عصر محدودي دانست.
همان دردي كه اورا سالها يا دهه ها پيش چنان به هم فشرد و وادار كرد قطره اي به تفتگي خورشيد از دو چشمش بجوشد اكنون نيز به قوت خويش باقي است...آري بحث بر سر جهالت پايان نا پذير توده هاست كه در برهه هايي از زمان چون موجي سهمگين دگر انديشان را در خود بلعيده است و انان مجالي بر اصلاحش نيافتند و تنها محكوم شدند در اشك نا تواني خويش ساغري زنند
اين چه افيون تلخي است كه عوام بدان دچارند و همواره راه چاره از غيب طلب مي كنند؟و اين افتاب شيفتگان تا به كي چنين خواب زده در سياهي شب فجري كاذب مي جويند و توفان خنده بر ما سرمي دهند؟؟و تا به كي و كجا اقليت دگر انديش اهل درد به اجبار عزلت نشين , تاوان ندانستن و نخواندن تاريخ و نتيجتا تكرار فجايع تلخ آن توسط اين توده عظيم جهال را خواهد داد؟
به هر روي فرياد هاي از سر درد ما راه به جايي نبرده و نخواهد برد...
اين روزها تهران يكسر در تب و تاب انتظار مي سوزد....!!!!! كه حتما دراين آدينه يا ان غيبت كبري به سر خواهد امد ! و يا اين حضرت اهورا از صورت امواج ماهواره اي بدل به منجي افسانه اي خواهد شد ! به هر حال تهران كه با كمك تكنولوژي غرق در نور است و دلهاي شيفتگانشان حتما نوراني تر!...
عجيب است تطابق خط به خط اين رنج فرياد شده با اكنون ما!

<<
.......
باري من با دهان حيرت گفتم :
اي ياوه ياوه ياوه خلايق مستيد و منگ؟
يا به تظاهر تزوير مي كنيد؟
از شب هنوز مانده دو دانگي
گر تائبيد و پاك و مسلمان نماز را از چاوشان نيامده بانگي!
--------
هر گاو گند چاله دهاني اتشفشان روشن خشمي شد:
" اين گول بين كه روشني آفتاب را از ما دليل مطلبد!"
---توفان خنده.....
خورشيد را گذاشته
مي خواهد
با اتكا به ساعت شماطه دار خويش
بيچاره خلق را متقاعد كند
كه شب
از نيمه نيز بر نگذشته !"
---توفان خنده....
--------------------
من درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چيزي نظير آتش در جانم پيچيد.
سرتا سر وجود مرا
گويي
چيزي به هم فشرد
تا قطره اي به تفتگي خورشيد
جوشيد از دو چشمم .
از تلخي تمامي درياها
در اشك ناتواني خويش ساغري زدم....
...
...
...
اي كاش مي توانستم
يك لحظه اي كاش مي توانستم
بر شانه هاي خود بنشانم
اين خلق بي شمار را
گرد حباب خاك بگردانم
تا با دو چشم خويش يبينند كه خورشيدشان كجاست
و باورم كنند
..اي كاش مي توانستم.
>>
==================================
فعلا عصبانيم و باي !

3 Comments:

Blogger زيتون said...

جدا که شاملو شاعر همه ی دوران هاست..البته تا اینجاش که بوده..یعنی تا وقتی ظلم در جهان باشه شعراش معنی دارن:)

5:21 AM

 
Blogger غزل said...

hooraaaaaaaaaaaaa, belakhare commentet dorost shod, avalan tavalod e webloget ro tabrik migam, taghsir e man nist ke nashod zoodtar biyam:-)
dovoman kheyli doostet daram va barat arezuy e movafaghiyat mikonam.

6:18 PM

 
Anonymous Anonymous said...

لیلا جان عجب شعری انتخاب کردی از یگانه بامداد!/ پر از خشم و فریاد!/ باز هم می خوانم نوشته های ات را و برای ات می نویسم!/ لینک هم داد به این جا!/ فعلا...

1:35 AM

 

Post a Comment

<< Home